انحراف منتشر شد
مجموعه چهارپاره از انتشارات فصل پنجم | آذر 1401
مجموعه چهارم شعر آریا صلاحی
49/000 تومان
جهت خرید مستقیم مجموعه شعر انحراف، با امضای نویسنده
کلمه ی "انحراف" را به شماره ی 09209343380 پیامک فرمایید.
انحراف منتشر شد
مجموعه چهارپاره از انتشارات فصل پنجم | آذر 1401
مجموعه چهارم شعر آریا صلاحی
49/000 تومان
جهت خرید مستقیم مجموعه شعر انحراف، با امضای نویسنده
کلمه ی "انحراف" را به شماره ی 09209343380 پیامک فرمایید.
این کتاب را برعکس بخوانید
(مجموعه ی سوم غزل)
رو میتونین از سایت سی بوک با تخفیف سفارش بدین:
مجموعه غزل
«این کتاب را برعکس بخوانید» آریا صلاحی
بزودی از نشر مایا...
آمدم قایق برانم، بادبان از دست رفت
دار و نا دارم به دست این و آن از دست رفت
آن بهارانی که سر شد با تنِ مرطوب گُل
زیر پای خشک و خونخوار خزان، از دست رفت
تا که جنبیدم به خود، دیدم که تنها مانده ام
فرصت عیش و طرب با دوستان، از دست رفت
برکه ها خشکید، جنگل مُرد، دیگر برنگرد
ای پرستوی مهاجر، آشیان از دست رفت
با شغالان بیابانی که می بینی بگوی:
غرّش بی حدّ آن شیر ژیان از دست رفت
مثل «بابا آب دادِ» کودکی ها خسته ام
بس که دیدم لای دفتر، آب و نان از دست رفت
شاهنامه آخرش خوش نیست آدم های گیج!
زیر پای گوسفندان، هفت خوان از دست رفت
من جوان بودم زمانی، جسم و جانم خام بود
پخته شد، امّا زمانی که... زمان از دست رفت
این دو روز آخری هم واگذار سرنوشت
با حساب عمر مفتی که، گران از دست رفت
#آریا_صلاحی
21/آذرماه/96
دنیا بجز ملال برایم نداشته ست
جز قهر و قیل و قال برایم نداشته ست
باغی که در سرم به کمالش رسیده بود
جز میوه های کال برایم نداشته ست
این شهر صحنه های پر از درد و دود و داد
جز زجر و ابتذال برایم نداشته ست
او مهره مار تخس خیابان و مارِ من
جز خیز و خط و خال برایم نداشته ست
دنیای آب و تاب و تب و ترس و تشنگی
جز جبر و احتمال برایم نداشته ست
بدنام لذّت مِی ناخورده ام، و شعر
جز «تا» و «لام» و «ذال» برایم نداشته ست
من را خدا برای سقوط آفریده است
وقتی که پرّ و بال برایم نداشته ست
لبریز ناله های نیازم، ولی خدا
غیر از لبانِ لال برایم نداشته ست
#آریا_صلاحی
8/ تیر/96
تب نبرد ندارم، چو شیر بی دم و یال
ز پای رفتنم افتاده ام به قعر خیال
لگد زدم به گذشته، به بخت مفلوکم
به عشق و عقل و خرافات و علم مشکوکم
قسم به تین و به زیتون، قسم به آیه ی یأس
به پادشاه گدایان بی پدر، در رأس
قسم به چشمه ی کوثر، قسم به آتش و خون
رسیده ام به ورای حماقت مجنون
به چین و چرک دوتا دست کارگر سوگند
به جنس چینی قاچاق از قطر سوگند
به دوستانه بریدن گلوی را از پشت
به نبض مردم بی اختیارمان در مشت
به ضجّه های پدر در گلوی خاموشی
به ترس واقعی مادر از فراموشی
به شیر خسته ی پیکار و مانده از غرش
به زوزه های کثیف دو گرگ بی ارتش
قسم به هیزی مردان کوچه بازاری
قسم به خستگی و خامی و خودآزاری
به عشوه های پر از رمز و راز دانشجو
قسم به لحظه ی پیکار چشم با ابرو
به تجزیه شدن از دست موریانه ی تن
به تن فروشی دینی به نام حفظ وطن
به خنده های ریا و به عشق های دروغ
به وزن و قافیه ی مرده در مزار فروغ
به دلقکی که همه عمر مانده در نقشِ...
به دست هیچکسی محو گشتن از نقشه
به حیف و میل شدن های حقمان در باد
به جنگلی که به دست گرازها افتاد
به هرچه بوده ام و هرچه بعد ازین باید
به عرشه ای که دگر ناخدا نمی پاید
رمق نمانده نفس را درون لاشه ی درد
ز دست ریش فروشان لاشی و لامرد
تو را به خلقت آنان که بعد ما، سوگند
تو را به جان خداوند قصه ها سوگند
پس از هزار و صد و شصت و هفت قرن آزار
مرا به حال خودم در جهان خود بگذار...
#آریا_صلاحی
#لامرد