منم که مانده ام از شِکِوه ی مدامِ خودم
چو برف، حرف نشسته َست روی بام خودم
پلیدتر شو به فتوای من حلالت باد
و عشق و یاد و وفای به تو، حرامِ خودم
پس از تو سخت و صبورم ولی نمی بخشم
برای حفظ عذاب تو و... دوامِ خودم
تو آخرین طلبِ شوکران من بودی
که ریختم زِ سر سادگی به جام خودم
اگرچه من نکشیدم کشیده هایت را
که من هنوز نیفتاده ام به دامِ خودم
میان ما صد و شصت و سه سال فاصله است
تو پخته ی بدی ای من هنوز خامِ خودم
بس است هرچه به تحقیر، عادتم دادی
برو که ترک تو کردم، به احترامِ خودم
آریا صلاحی
26/تیر/95