گاهی از ابرها جای باران
جوجه تیغی می بارد
لاکپشت ها هم هیچوقت سرشان توی لاک خودشان نیست
مگر اینکه با دوپا
محکم بزنید توی سرشان
گل ها فقط ظاهرشان گل است
اگر بزرگ باشی و نزدیکشان شوی
کوچکت می کنند
اگر کوچک باشی، تو را می خورند...
از یک جایی به بعد، دیگر به آنچه می بینی اعتماد نکن
روی هر پلی قدم می گذاری،
هر لحظه ممکن است زیر پایت خالی شود...
شاید پرنسست در آن قلعه ای که برای فتحش جان کنده ای نباشد
اینها همه را در کودکی
«ماریو» سعی داشت به من بفهماند
و من
خیلی دیر یاد گرفتم... .
# آریاصلاحی
۲ نظر
۰۸ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۸