گرچه می خواهم تو را، امّا غرورم جای خود
خار خواهم شد به پایت نازنینم، خوار نه...
غارتگر
شعر: آریا صلاحی
دکلمه: محدثه شیرین
گرچه می خواهم تو را، امّا غرورم جای خود
خار خواهم شد به پایت نازنینم، خوار نه...
غارتگر
شعر: آریا صلاحی
دکلمه: محدثه شیرین
«گفته بودی عاشقم هستی ولی انگار نه»
کاش قلباً مال من بودی و با اجبار، نه
گرچه می خواهم تو را، امّا غرورم جای خود
خار خواهم شد به پایت نازنینم، خوار نه!
از تو من خون جگرها خورده ام، رامم مکن
اینکه خونش داده ای، می میرد امّا، هار نه
گرچه در غارتگری از هندِ جانم، نادری
باج خواهم داد هرکس را ولی «افشار» نه
ناخداوندانه من را می فرستی سمت مرگ
وحی خواهد شد به من از قبر خود، از غار نه
کافرانه سیصد و یک بار دورم می زنی
قبله گاه مومنان خواهم شد و... کفّار نه
من به «در» گفتم که شاید بشنود «دیوار» هم
در شنید و عاشقم شد سال ها... دیوار نه
بی تو بی انگیزه، دست از هرچه بودم شسته ام
اشک هست و مَشک هست و رَشک هست و «کار» نه
دوستان و دشمنانم هر دو نیشم می زنند
اژدها پرورده ام در آستینم، مار نه
زجر دادی پیش ازین و می دهی و باز هم...
می شوم «دلسرد»، از این رابطه، بیزار نه
تا خدایی می کنی، صد معجزه خواهم سرود
هُرم آغوش تو توحیدست، عذاب النّار نه!
آریا و... عاشقانِ پیش ازین و بعد از او
سخت می میرند وقتی «عشق» باشد، «یار» نه...
«آریا صلاحی»
بهمن ماه نود و چهار