چهارشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۳، ۱۰:۲۲ ق.ظ
احتمالی
هرچه در سر داشتم، آخر خیالی می شود
عقده ی دنیا کجای کار، خالی می شود؟
ما مگر با یوسف کنعان چه بد کردیم که
در دیار ما مرتّب خشکسالی می شود؟
زیر پا بنداز اگر از ما توقّع داشتی
کین جماعت در مقام «رنگ»، قالی می شود
سنگ کی می پاشد از هم با خیال اشک و آه؟
کوزه ی دل ها به این علّت، سفالی می شود
هرچه حل کردیم و حل کردند در ما عقل را
در نهایت پاسخ آن احتمالی می شود
مانده ام با کهکشانی از سوأالات عجیب
انتهای این غزل، حتماً «سوألی» می شود
دوره ی جولان عشق و عاشقی سر آمده ست
کی به این دیوانه ی بی فکر، حالی می شود...؟
آریا . 18/ تیر/ 1393
۹۳/۰۴/۲۵