چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۳۶ ق.ظ
بهار
دو چشم لعنتی ات منجنیق آتش بار
لبان سرخ تو آتش تر از عذاب النار
درون حرمت آغوش تو به حبس ابد
و سر میان دو تا زلف در خَمَت بر دار
شراب لعلِ تو نوشیدنی ست، می چسبد
میان هر نتِ گیتار و هرنخِ سیگار
مرا به جان خودت کشته ای رهایم کن
تو را به جان خدا دست از سرم بردار!
کبود و زخمی و تب کرده در دل دوزخ
هزار سال نشستم، هزار سال آزار
چه سرد و ساکت و سنگین و ساده می سایید
ستون ستون بدنم، زیر آتش و آوار
تو آمدی که زمستانِ گوشه گیرم را
میان هاله ی اسفندِ خود کنی تیمار
تو آمدی و بهم ریخت طالع و تقویم
تمام سال پس از تو، بهار پشت بهار
#آریا_صلاحی
آریا صلاحی