پنجشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۳، ۰۵:۳۲ ب.ظ
بگذار بمیریم
آسوده بخوابید که این شهر امان است
بحثی که برای همه امروز عیان است
حیرانم از این مسجد خالی و موذن
وقتی همه خوابند چه حاجت به اذان است؟
در پیچ و خم کوه دماوند چو رستم
خوانی که نباید گذرانیم چه خوان است؟
در راه رسیدن به بهشتی که ندیدیم
چیزی شده مانع ز قضامان که جهان است
حالا که مکان بحث غریبی است در عالم
چیزی که نداریم و ندارند؛ زمان است
ما جز غم و اندوه نداریم متاعی
بگذار بمیریم، به نفع خودتان است...
(آریا.ا.صلاحی – 27/07/1392)
۹۳/۰۴/۱۲