چهارشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۳، ۰۹:۵۹ ق.ظ
تشنه عشق
هیــچ یـــادت آیـد از ما را که بی تاب توایم؟
روز در فکر تو و شب در پی خواب توایم؟
کـشـتی عشـقیم ، امّـا راه را گــم کرده ایـم
غرق در گیسوی گردون وار و گرداب توایم
از شب تـاریـک و راه تــار مــا را بیم نیست
ما که هـمراه تــو و آن روی مـهـتـاب تــوایم
در تب یک تــار گیسوی پر از تــاب تـوایـم
از زبــان مــا بگــو؛ ای زلــف در تــاب تـوایم
ما گـدائی کِی کنیم از زشت رویان، ماه رو؟
مــا که دارای دو لــعـل و لالـه ی نــاب تـوایم
مایه ی عمرم در این هستی، تو هستی نازنین
از ازل مــا تشـنه ی عشـقـیم و سـیراب توایم
آریــا را بخـتِ تنهـا یــار بـودن با تـو نیست
دلـخوشیم از آنکه بیرق دار اصحـاب توایم...
(آریا . مجنون ماه)
۹۳/۰۴/۰۴