پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ب.ظ
خط قرمز
از تو تحریم شده لب هایم
تا تو دست از دل من می شوری
با خودم چای دوتایی خوردم
خودکفا تر شده ام در دوری
رفتنِ منطقی ات در هم ریخت
اقتصادِ دل لامذهب من
بین ما ها «خط قرمز» یعنی؛
رژ لب های تو روی لب من
ای عجولانه ترین تصمیمم
اشتباهی شده، آرام بگیر
صبر کن تا به تفاهم برسیم
مهلت آخرمان؛ آخرِ تیر
اصلاً اوضاع، همین هست که هست
تا از این جمع، تو را کم دارم
هیچ کس نیست حریفم در شهر
من به تو، حقّ مسلّم دارم!
یک نفر خاک، یکی انسانیم
و تو یک روز، به من می آیی
این گزینه که رهایت بکنم
روی این میز، ندارد جایی
هسته ی مشکل ما «تردید» است
بدهی یا ندهی آزارم؟
به توافق برسی یا نرسی
من به هرحال، تحمّل دارم...
آریاصلاحی
به منم سر بزن منتظرم