حاصل تنهائی ام از جمع ها بیرون شده عنکبوتی مُرده ام در تار خود مدفون شده دل به چوپان بسته و خون خودم را خورده ام آبروی گرگ های گله ام را برده ام ____________________
واقعا؟!؟ این جمله از آن حرف هایی است که می زنی تا حرفی زده باشی. از آن هایی که می دانی برای گول زدن خودت می گویی . .. اگر کسی ارزشش را داشت باید تا همیشه ایستاد باید چنان دستش را بگیری که کسی جرات نزدیک شدن به آن را هم نداشت نه اینکه رفته باشی از دور بی آنکه او بداند دستت را زیر چانه ات گذاشته باشی به نظاره... آدم وقتی کم می آورد، آدم وقتی جرات ندارد، آدم وقتی دوست ندارد ، آدم وقتی تردید دارد از این جور حرف ها می زند... دور کسی شلوغ می شود که ارزش ها و خوبی هایش بیشتر از یکی باشد. اگر غیر از این است که اصلن اشتباه بوده.
شاعر هم مسئولیت اخلاقی دارد. حرفی را نگوییم که بشود توجیه، بشود معذرت برای هر کسی.
پاسخ:
اگر کسی ارزشش را داشت باید تا همیشه ایستاد... (اگر کسی ارزشش را داشته باشد، دور خودش، دور همی راه نمی اندازد...)
وقتی کسی ارزشش را دارد نیاز به دور همی راه انداختن ندارد خودش برای خودش کافی است ولی آخر دنیا هم که برود هیچ وقت تنهایش نمی گذارند... همان چیز هایی که تو می بینی آن ها هم می بینند...