دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۴ ب.ظ
مشکل ها
منم آن کس که خو کردهَ ست با خوی اراذل ها
تویی آن قطعه ی گمگشته از دنیای پازل ها
تو هرحرفت حساب و من، حسابی غرق در احساس
همیشه جنگ می افتد، میان «عقل» با دل ها
من از هر بحث اعشاری که می کردیم می ترسم
که حلّ مسئله سهل است امّا، تف به حاصل ها
من و تو خِشت مان را بد بنا کردیم از اوّل
و یا شاید «خدا» ناخالصی افزوده بر گِل ها
یقیناً «عشق» گردابیست، کارش جز خرابی نیست
کجا دیدی که برگردانده کشتی را به ساحل ها؟
ازین پس من به هر احساسِ لاکردار، مشکوکم
«که عشق آسان نمود اوّل، .............................. »
آریا صلاحی/ مشکل ها