مقاله شخصی (1)
طی مدّت البته نه چندان طولانی مطالعات آزاد، و همچنین تحصیل در حوزه ی ادبیات انگلیسی، یک حقیقت به وضوح برای من آشکار شده است، و آن هم رابطه ی مستقیم آثار ادبی برتر جهان با فساد اخلاقیست.
البته نه اینکه بخواهم چنین ادّعایی کنم که همه ی آثار برترجهان و خالقان آن ها گرفتار فساد اخلاقی باشند؛ امّا مشخّص است که ملاک گزینش این آثار، چه در طول قرون، و چه به دست منتقدین، رابطه ای موازی با آن داشته است. بد نیست در این راستا، اشاره ای کوتاه داشته باشم به دیالوگی که همین چندوقت پیش از زبان یک شخصیت نویسنده در یک فیلم شنیدم و برایم جالب بود. هرچند که فیلم طنز است، امّا نکته ای ریز پشت همین گفتگو نهفته است؛ آنجا که ناشر خطاب به دوست نویسنده اش می گوید: «من هر نوشته ای را جهانی می کنم. فرقی هم نمی کند که بخواهد برترین اثر ادبی سال باشد، یا یک قطعه متن آشغال فسادبرانگیز!» نویسنده در پاسخ با بی تفاوتی می گوید: «بین این دوتایی که گفتی فرقی هست؟»
از این رو، شاید به طور کلّی می توان گفت که هرچه یک اثر به اخلاقیات بهای بیشتری داده باشد، در ژانر آثار کم مایه ی تعلیمی، و هرچ میل به فساد اخلاقی، خیانت به شریک زندگی، و در هم شکستن بنیان و اساس مفهوم خانواده داشته باشد، در زمزه ی آثار غنی و پرمحتوای ادبی جهان قرار می گیرد.
البته این مسئله ای نیست که تنها به عالم مکتوبات ختم گردد؛ بلکه حتّی در زندگی روزمره نیز جریان پیدا کرده است. –حال اینکه آیا این تاثیر تدریجی ادبیات بر زندگی بوده است، یا نقش پررنگ زندگی در خلق آثار ادبی، و یا تاثیر متقابل این دو بر یک دیگر، نمی دانم- چنان که ما می بینیم وقتی شخصی دم از اخلاقیات می زند، تصویر وی در خیال ما به عنوان یک انسان ساده و سطحی نگر نقش می بندد که چیز زیادی از زندگی و مفهوم بی رحم آن نمی فهمد. حال آنکه شخصی با روحیات فسادطلبانه و ویژگی های غیراخلاقی بارز، خود به خود به عنوان شخصیّتی عمیق و روشنفکر و چه بسا جذّاب شناخته می شود. گرچه ممکن است در نگاه اوّل، و در نخستین روزهای آشنایی با وی، برایمان ناخوشایند و زننده به نظر برسد، امّا به مرور ما را بیشتر از شخصیت متقابل آن، جذب خود می کند. و باز این مشابه همان اتّفاقی است که اغلب در مورد شخصّیت های منفی کتاب ها، انیمیشن ها و فیلم ها می افتد. چنان که گویا اکثر ما بیشتر طرفدار شخصیت های ضدّقهرمان می شویم تا جبهه ی قهرمان.
این همان نکته ایست که درطول تاریخ سینما، هر سازنده ای که متوّجه آن شده است، از آن برای خلق کاراکتر های محبوب خود سودجسته است. به عنوان مثال، شخصیت پلیسی که خود زمانی یک سارق یا جانی حرفه ای بوده است و هنوز هم می توان رگه هایی از شخصیت پیشین را در وجودش احساس کرد، برای ما قابل قبول تر و جذّاب تر است از شخصیت پلیسی صادق و نیکوکار که هیچ اشتباهی انجام نداده و نمی دهد.
به عبارت دیگر، و به عنوان مثال، می توان به مفهوم «خیانت به همسر» (به طور کلّی تر؛ خیانت به شریک زندگی) اشاره داشت که به خودی خود می تواند تم هر نوع اثری باشد. حال چنانچه این تم در فیلمی استفاده شده باشد که در آن ما را با شخصیت مورد خیانت واقع شده همراه کرده و خیانت را محکوم می کند؛ احتمالاً واکنش ما چیزیست شبیه به این: «آه... باز هم یک فیلم آبکی دیگر که سعی دارد درس زندگی بدهد... این چیزها را خودمان هم می دانیم...»
امّا چنانچه در همین فیلم، با همان تم، همان فضا و همان موضوع، فیلمنامه ما را با شخصیت خیانتگر (عمدتاً قهرمان داستان) همراه کند، پس از پایان فیلم، ناخودآگاه این احساس به ما دست می دهد که؛ اکنون یک کار مهّم انجام داده ایم، و آنچه که به تماشایش نشستیم یک اثر هنری پرمغز، فاخر، عمیق و جان دار می باشد. آن وقت، هرجا که موقعیتش پیش بیاید، با ژستی کاملاً روشنفکرانه آن را به دیگران پیشنهاد کرده و می گوییم: «به جای تماشای این چرت و پرت ها، بنشین و (...) را تماشا کن» و یا: «ندیده ای؟؟! نیمی از عمرت بر فناست...! من با آن زندگی کرده ام...»
نکته ی بحث برانگیز اینجاست که؛ آیا این ذات ماانسان هاست که میل به فساد داشته باشیم؟ اگر اینگونه است پس چرا از آغاز چنین نبوده؟ و چرا انسان تا سنینی خاص، به طور غریزی، عکس این قضیه عمل می کند؟ و ادیان الهی و غیر الهی که همگی بر پایه ی اخلاقیات شکل گرفته اند، چگونه به وجود آمده، و چگونه برای هزاران سال مورد حمایت روحی و ذهنی انسان ها قرار گرفته اند؟
امّا اگر اینگونه نیست، پس میل به فساد انسان ها از کجا نشأت می گیرد و چرا هرروزه فزونی می یابد؟ (هرروزه، و در همه جای جهان، در موازات با پیشرفت در دیگر زمینه های فکری) و اگر انسان، موجودی دوگانه، متشکّل از این دو خُلق اخلاق گرا و فسادگراست،پس چه عامل و یا عواملی خُلق اخلاق گرا را در قرون و هزاره های پیش تر از این پررنگ تر می کرده است؟ و از طرف دیگر، چه عامل و یا عواملی در قرون، و به خصوص دهه های اخیر، موجب شده تا خُلق فساد گرا بر دیگری پیشی گیرد؟
و اصلاً چگونه است که رشد فکری، با فساد اخلاقی در یک راستا، و با اخلاقیات اجتماعی در تناقض است؟
دویست و پنجاه اثر بی ادبی برتر جهان
آریا. ا. صلاحی
بهمن / 93