نمی دانم کجا
نمی دانم تو را کجا جا گذاشته ام
در آن لحظه ی برای نخستین بار، رد شدن از کنارت؟
آن روزِ قدم به قدم با هم پیمودن مسیر سنگفرش ها؟
آن گاه که اسم کوچکم برای نخستین بار
با لحن کشیده ی صدای تو در جانم طنین انداخت؟
یا شاید همان شب که دستان منجمدم
لای شعله ی اصطکاک دستان تو گرم میشد؟
همان شب که نخستین عکس یادگاری؛
قلب چوبی لای انگشتان شصت و اشاره یمان میشد
شاید تو را جا گذاشته ام در انجماد شب پاییزی
لابه لای دستپاچگی های نخستین بوسه ی عشق
نکند روی صندلی عقب تاکسی جا مانده باشی
همان شب که عجولانه سر از روی شانه ام برداشتی
یا آن شبی که تا صبح برای عمری «عشق» برنامه می ریختیم
نمی دانم...
نمی دانم کجای کار حواسم اینقدر پرت شد
نمی دانم تو را کجا جا گذاشته ام
آخر امروز که باز دلتنگی هایم
یک آغوش گرم را بهانه می گرفت
هرکجا را که گشتم
پیدا نشدی...
آریا/