جمعه, ۶ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۵ ب.ظ
هزار و یکشب
ببین چگونه شعر را به شِکوه باز می کنم؛
که دست را به سوی تو چرا دراز می کنم؟
عذاب هفت آسمان برای من کم است که
بسوی قبله ای بجز خدا نماز می کنم
نه بحث سال و ماه و روز و ساعت است و ثانیه
نظر به روی ماه تو، ز دیرباز می کنم
تو درنهان برای من نوشته ای و خوانده ای
و من هنوز تکیه بر، همین دو راز می کنم
برای شرح زندگی، هزار شعر گفته ام
به وصف «عشق» می رسم، تو را مَجاز می کنم
بهانه گیر می شوم، نخورده سیر می شوم
به هرچه وعده می دهند جز تو، ناز می کنم
نه تاب جنگ دارم و نه خواب می برد مرا
هزار و یک شب است که؛ تو را نیاز می کنم
آریا . 21/06/92
۹۳/۰۴/۰۶