گاهنوشته آبان (1)
گاهی اوقات چیز یا چیزهایی از گذشته خیلی آنی و گذرا از ذهن و قلبم عبور می کنند
و محو می شوند
تقریباً شبیه همان چیزیست که می گویند؛
یک باره دلم هوای فلان چیز را کرد...
امّا کمی متفاوت است
احساسی که در آن لحظه به من دست می دهد و تا مدّتی
(چند دقیقه یا حتّی ساعت) باقی می ماند، ترکیبی است از یک جور لذّت حاصل از نوستالوژی،
بعلاوه یک خالی شدن ناگهانی دل و در نتیجه دلتنگ شدن
و این دلتنگی کاملاً مشخص نیست، قسمتی اش برای کودکی است،
قسمتی مربوط به همان چیزی که از ذهن عبور کرد
و گاها قسمتی هم مربوط به چیزی که هیچوقت اتّفاق نیفتاده، امّا احساس می شود
چیزی که عبور می کند، گاهی یک خاطره ی تلخ یا شیرین شخصی مربوط به کودکی خیلی دور
و یا همین چند هفته و چند روز پیش است
گاهی دلتنگ شدن برای احساس فضای یکی از فیلم ها یا انیمیشن هایی که در کودکی دیده،
یا کتابی که خوانده بودم.
گاهی هم یک جور احساس پشیمانی نسبت به رفتاری است که قبلاً کرده ام
و می توانست خیلی بهتر از آن باشد
چیزی شبیه حسرت
گاهی هم...
نمی دانم
هرچه که هست، هم خوب است، هم بد
گاهی باعث به خود آمدن می شود،
امّا گاهی هم کلّا مرا از حرکت باز می دارد...
نمیدانم چرا گاه و بی گاه این ها را می نویسم
فقط می دانم که تا حدّی کمک می کند احساس آرامش کنم
............
آریا
شنبه/ آبان / 93