گیوتین
سرد است شب، سرد است رفتارت
این آخر راه است، امّا خوب
داری بغل می گیری ام انگار
هرچند کوتاه است، امّا خوب...
تسلیم حُکمَت، چشم می بندم
با این که از دست تو دلگیرم
بعد از شکنجه، سال ها حسرت
دارم به دستِ «عشق» می میرم
امشب تو با پای خودت دیگر
نزدیک خواهی شد به من، ناچار
من، تو، تبر، زنجیر، وقتی تنگ
یک لحظه جنگ تن به تن، ناچار
چشمان جادویی، لبانی سرخ
در گرمِ این حالت، نمی میرم
این شعله ها را دور کن از من
دارم درونم «شعر» می گیرم
مثل پریزادی شدی امشب
در لختِ این ده کوره ی بی برگ
خیلی هوس کردم تو را یک بار...
دارم پشیمان می شوم از مرگ
گُر کرده ای در خاطرم بی رحم!
از دلبری هایت کمی کم کن
پای گیوتین، اشک می ریزی؟
جلّادِ من! خود را مصمّم کن
این مسئله پایان نخواهد یافت
یک عشقِ خنثی، ضرب در «تردید»
یک لحظه وا کن چشم-بندم را
باید تو را یک عمر دیگر دید
از ابرها ، تردید می بارد
لعنت بر این احوالِ بارانی
می خواهی ام یا نه؟ نمی دانم
می خواهمت یا نه؟ نمی دانی
وقتی خیالت را نباید داشت
اوضاع از این بهتر نخواهد شد
هرطور می خواهی جدایش کن
این سر، برایم سر نخواهد شد
با حرف آخر می کِشم بیرون
از «ماجرای عشق» پایم را:
نفرین بر آن مَردی که می گیرد
در قلبِ بی رحم تو جایم را...
گیوتین / آریا