دارم درونم شعر می گیرم...
گیوتین
شعر: آریا صلاحی
دکلمه: مهراد وکیلی
دانلود دیگر دکلمه های آلبوم انحراف؛
www.aria-salahi.ir/declamatory
دارم درونم شعر می گیرم...
گیوتین
شعر: آریا صلاحی
دکلمه: مهراد وکیلی
دانلود دیگر دکلمه های آلبوم انحراف؛
www.aria-salahi.ir/declamatory
دیگر برای معجزه، دیر است...
یک طور دیگر
شعر: آریا صلاحی
دکلمه: مهرداد وکیلی
دریافت دیگر دکلمه های آلبوم انحراف از:
www.aria-salahi.ir/declamatory
روزی که خطِ چشم تو دادند نشانم
من یک شبه قادر شدم از حفظ بخوانم
هرروز در آغوش حرا، زمزمه کردم
تو وحی شدی آیه به آیه، به لبانم
شاعر شده ام از، اَ اَ از... از تو بگویم
در وصف تو بند آمده اینطور زبانم
ارکان رسیدن به تو در دین من اینَست؛
باید بتوانم... بتوانم... بتوانم...
درمان تبم، بوسه ای از توست که عمریست
ویروس ترین عشقِ تو افتاده به جانم
من با تو بهشتی شدنم در خطر افتاد
آتش بکش آغوش و به دوزخ بکشانم
مرداب منم، غرق شو در من که ببینند
نیلوفر آبیست شکفتهَ ست میانم
فرق است میان همه با آنکه تو داری
من آمده ام، تا همه ی عمر بمانم...
آریا صلاحی
خسته ام از بس خودم را در خودم سر رفته ام
سال ها، از زیر بار کارها، در رفته ام
بحث های جدّی منطق، جهان بینم نکرد
هم نشینی با مگس ها نیز، شیرینم نکرد
حاصل تنهائی ام، از جمع ها بیرون شده
عنکبوتی مُرده ام، در تار خودِ مدفون شده
دل به چوپان داده و... خون خودم را خورده ام
آبروی گرگ های گلّه ام را بُرده ام
سال ها خوابیده ام در پیله ی تنها شدن
غنچه ی پژمرده ای، در انتظار وا شدن
پیله ی پروانگی هایم، خیالی خام بود
عمر زیبا بودن گُل، از سحر تا شام بود
وای از بیهودگی، از خستگی از جا زدن
وای از یک عمر را درماندگی، درجا زدن
سال ها نوشیدن بیهوده ی خون ِجگر
وای از روزی که می بینی نمی بینی دگر
در پیِ یک لحظه آرامش، وَ خوابی راحتی
خسته ای از خواندن این شعرهای لعنتی
واژه ها یا هرزه، یا بی محتوا، یا پُر غم اند
شاعران، رسواترین دیوانگان عالَم اند
پشت هر در، روبرویت، یک جهان دیوارتر
روز بعد از این، از امروز خودت، تکرار تر
می کُشی با یک «مسکن» دردهای حاد را
می کِشی سر با دو لیوان، یک جهان «فریاد» را
می نشینی مشکلت را با خدایت حل کنی
سال ها با هر کتاب و مذهبی، کل کل کنی
تا بیفتد عاقبت جایی درونت، انفصال؛
ظاهری که بیست سال و... باطنی که شصت سال
تا به جای آری خلوص کار را در «بندگی»
چاره ای داری مگر؟ جز مُردگی در زندگی
رو به کوهستان، اگر چه می توان فریاد زد
حرف هایی هست که... باید فقط در«باد» زد...
آریا صلاحی
هربار می رفتی، کسی می باخت
هربار می رفتی، کسی می مُرد
می خواست با دنیا بسازد، حیف
حالش از این عالَم، بهم می خورد
اینجا کسی در سردی دنیاش
تحلیل رفته، منقبض می شد
یک گونه ی نادر که بی علّت
هربار رفتی، منقرض می شد
خود را درون من، تماشا کن
آیینه ام، هرچند لک دارم
دنیای بعد از تو که چیزی نیست
دیگر خودم را نیز شک دارم
آنجا که باید مغزِ من می بود
آغوش دلگیرِ جنونم بود
چیزی که در این سینه می جنبید
بیگانه با پمپاژِ خونم بود
یک عمر، سربارِ خودم بودم
بار اضافی، روی دوش عشق
«دیگر نمیخواهم!» نشد امّا
حالی کنم این را به گوشِ عشق
بی همسفر، راه خودش را رفت
هرچند در بیراه، دیدی نیست
عادت به این بیهودگی دارم
تنهائی ام، چیز جدیدی نیست
تنهائی اش، شیرین تر از این هاست
وقتی «مگس» دورش فراوان است
می خواهد آن باشد که می خواهد
حوّاست او، حوّا هم «انسان» است
دنیای او در ساحل و دریا
دنیای من در دفتر و خودکار
دنیای من یعنی که شب تا صبح؛
تکرارِ یک تکرار در تکرار
گُل های نیلوفر، درونم مُرد
مفهومی از مرداب می گیرم
یک عکس بی حرکت، کنار طاق
دارم خودم را قاب می گیرم
گفتم برایم مُرده ای دیگر
گفتم، ولی باور نمی کردم
از پای خود افتاده ام، امّا
از روی حرفم بر نمی گردم
از روی حرفم بر نمی گردم
مفهومِ دنیایم، خداحافظ
با خاطری آسوده ترکم کن
سمتت نمی آیم، خداحافظ...
آریا صلاحی
«چطور؟» سوال شیرینی ست
سال ها سرت را گرم می کند
مشغولت می کند
امّا یک روز می آید
که از خودت می پرسی؛
«چرا؟»
و این،
آغاز انهدام است... .
آریا صلاحی
آخرین خدا
از تو تحریم شده لب هایم
تا تو دست از دل من می شوری
با خودم چای دوتایی خوردم
خودکفا تر شده ام در دوری
رفتنِ منطقی ات در هم ریخت
اقتصادِ دل لامذهب من
بین ما ها «خط قرمز» یعنی؛
رژ لب های تو روی لب من
ای عجولانه ترین تصمیمم
اشتباهی شده، آرام بگیر
صبر کن تا به تفاهم برسیم
مهلت آخرمان؛ آخرِ تیر
اصلاً اوضاع، همین هست که هست
تا از این جمع، تو را کم دارم
هیچ کس نیست حریفم در شهر
من به تو، حقّ مسلّم دارم!
یک نفر خاک، یکی انسانیم
و تو یک روز، به من می آیی
این گزینه که رهایت بکنم
روی این میز، ندارد جایی
هسته ی مشکل ما «تردید» است
بدهی یا ندهی آزارم؟
به توافق برسی یا نرسی
من به هرحال، تحمّل دارم...
آریاصلاحی