یک عنکبوت مُرده

وبلاگ شخصی آریا صلاحی

یک عنکبوت مُرده

وبلاگ شخصی آریا صلاحی

یک عنکبوت مُرده

حاصل تنهائی ام از جمع ها بیرون شده
عنکبوتی مُرده ام در تار خود مدفون شده
دل به چوپان بسته و خون خودم را خورده ام
آبروی گرگ های گله ام را برده ام
____________________

www.aria-salahi.ir
instagram/aria.salahi





پیام های کوتاه
  • ۳۰ خرداد ۹۴ , ۱۰:۳۸
    نذر
  • ۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۴۹
    گاو
  • ۲۰ فروردين ۹۴ , ۲۰:۱۶
    هلن
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها
پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۱ ق.ظ

نامه ای به دختر آینده ام


نامه ای به دختر آینده ام آریا صلاحی



دریافت در قالب pdf




 

 

چندسال پیش

نامه ای نوشتم، برای همسری که نماند

 

امروز نامه ای می نویسم

برای دختری که

نخواهد بود... .


 

* * *

 

دخترم

ننوشته ام که نصیحتت کنم، نه!

عمیق تر بخوان

این ها بیشتر درد و دل است تا نصیحت

درد و دل های پدری با دخترش

در تلخ ترین روزهای پسر بودن...

 

انتظار نداشته باش همه چیز همان طور که "باید" بشود، و بماند

مردم زیادی به تو بد خواهند کرد

دلت را خواهند شکست؛ درحالی که حقّت نیست.

امّا تو هم هرگز خودت را در برابر اشتباهاتی که می کنی بی گناه ندان

هرگز دیگران را، و مهم تر از آن، «خودت» را توجیه نکن...

راستش را بخواهی

نمیدانم کدام دین، کدام علم، یا کدام خرافات به حقیقت رسیده است

نمیدانم این را که «هر خوب و بدی انجام می دهی، یک روز به خودت باز می گردد»، حقیقت علم و دین است یا خرافه ای محض، امّا

بارها تجربه کردم

اگر بدی کردم؛

همان را، همان گونه، و از همان نوع، هزار برابر تلخ تر تجربه کردم

 

نمی دانم آن روزهایی را که تو نفس می کشی

«خدا» برای کسی مفهومی دارد یا نه

شاید برای تو بی معنا باشد

امّا در روزگار من، خدا هرکه، و هرچه که بود

خوب می دانست چطور باید پاسخ شکستن دل ها را بدهد...

 

دخترم،

خودت باش و نگذار روح و جسمت را تبدیل به خمیر شیشه گری کنند

که هر روز، هرچیز و هرکس تو را به هیئتی در خواهد آورد

و اینچنین حیران و سرگردان، تا جایی پیش می روی که خشک شوی

از آن جا به بعد،

با هر ضربه به پیکرت دیگرشکل نمی گیری

می شکنی...

 

شاید اینکه مردم راجع به تو چه می گویند به هیچ وجه اهمیّتی نداشته باشد

امّا اینکه خودت چه تصویری از خود در ذهنشان خلق می کنی را

جدّی بگیر

 

«تمام آدم ها مانند یکدیگر نیستند،

و تو هرگز نمی توانی همه را از خود راضی نگه داری...»

این هم یک جمله ی کلیشه ای دیگر است

امّا حقیقت دارد

و احتمالاً این سخت ترین حقیقتی است که باید با آن رو در رو شوی

 

دخترم

مبادا هرگز هوای «هنر» به سرت بزند

هرگز شاعر نشو...

نپرس چرا

سخت است توضیح دهم

تنها همین قدر بدان که اگر می خواهی لذّت بری،

اگر می خواهی زندگی کنی و چون دیگران بودن را تجربه کنی،

اگر درد نمی خواهی

هرگز ننویس... .

به من اعتماد کن؛

هرچه کمتر بدانی،

بیشتر عشق می ورزی... .

 

 

میخواهی از من گله کنی، گله کن

حق داری

امّا می خواهم این را بدانی؛

من از جایی آمده بودم که مردمش

نمِ دیوار را هم زیارت می کردند...

 

این روزها هنوز مرز میان روشنفکری و هرزگی بنا نشده بود

ساده تر بگویم؛

آن ذهن که سالم بود، عقب می ماند

و آن ذهن که روشن می گشت،

هرزه می شد...

 

* * *

 

اینکه مدام راجع به مشکلاتی که داری، پیش این و آن غُر بزنی

آن ها را حل نمی کند

فقط اطرافیانت را از تو بیزار و کلافه می کند

که این خودش یک مشکل دیگر است...

 

 

من در میان انسان ها، حیوانات زیادی دیدم

در میان مردمی که با آن ها نفس می کشیدم، خوک دیدم

کرکس دیدم

روباه دیدم

گربه دیدم

گرگ دیدم

«گرگ» دیدم...

امّا نه!

چرا عادت کرده ایم چنین به گزاف، حیوانات را بدنام کنیم؟

من در میان انسان ها،

«آدم» های بسیاری دیده ام...

 

دخترم، انسان اشرف مخلوقات نیست.

این را بگذار به پای کفر و بدبینی ام

امّا انسان پست است

پست تر از آنچه به نظر می رسد...

وای که اگر یک دم

تنها اگر یک دم می توانستی در ذهن کنار دستی ات زندگی کنی

از هرچه تا به امروز از او دیده بودی،

بیزار می شدی...

 

اگر می خواهی زندگی ات عوض شود

آدم های عوضی را از آن حذف کن

 

غرورت تمامِ توست

هرگز آن را به هیچ و پوچ نفروش

از آمیختن تفاهم و نیاز و هوس و وابستگی، چیزی خلق می شود

که ما نامش را گذاشته ایم «عشق»

در زندگی ات آن را بار ها و بارها تجربه خواهی کرد

و هربار خواهی پنداشت که این بار تفاوت دارد

که هربار اشتباه بوده است

که این بار آخرین بار است...

 

نمی گویم چیز بدی است

لازم است

امّا غرورت را

تنها برای یک بار

و تنها برای یک نفر، فدایش کن...

 

 

 

بگذریم.

خوبست که نمی دانی زجر چیست

جبر چیست

تکرار چیست...

«درد» چیست

خوبست

لااقل یک چیزِ این دنیا به کامم شد

 

خوبست که نیامدی...



* * *


 

آریا صلاحی

نامه ای به دختر آینده ام

بهار 1395



نظرات  (۴)

نابود شدم...در واژه نمیگنجه...

سیکل نامعیوب؛این داستان آریا!

صخره در پوزیشن های:
۱_متمرکز
۲_شگفت زده،متفکر،بغضی،حالتی مه الود
۳_متفکر،متفکر،متفکر
۴_مسخ
۵_انتظار برای بعدی
۶_ذوق برای جدیده
۷_  =۱ و تکرار سیکل

فوق العاده بود

حال این روزات چطوره اقا اریا؟؟؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">