یک عنکبوت مُرده

وبلاگ شخصی آریا صلاحی

یک عنکبوت مُرده

وبلاگ شخصی آریا صلاحی

یک عنکبوت مُرده

حاصل تنهائی ام از جمع ها بیرون شده
عنکبوتی مُرده ام در تار خود مدفون شده
دل به چوپان بسته و خون خودم را خورده ام
آبروی گرگ های گله ام را برده ام
____________________

www.aria-salahi.ir
instagram/aria.salahi





پیام های کوتاه
  • ۳۰ خرداد ۹۴ , ۱۰:۳۸
    نذر
  • ۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۴۹
    گاو
  • ۲۰ فروردين ۹۴ , ۲۰:۱۶
    هلن
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها

۱۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آریا صلاحی» ثبت شده است

 

 

داستان کوتاه دیکتاتور من

نویسنده: آریا صلاحی  |  1391

گوینده: سید صالح هاشمی

 

در شنوتو بشنوید

۰ نظر ۲۷ فروردين ۰۱ ، ۱۹:۴۰

 

 

آدرس جدید وبسایت شخصی آریا صلاحی:

www.ariasalahi.ir

سپاس از همراهی شما

۰ نظر ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۱۴



این کتاب را برعکس بخوانید

(مجموعه ی سوم غزل)

رو میتونین از سایت سی بوک با تخفیف سفارش بدین:

www.30book.com



۱ نظر ۲۴ آذر ۹۷ ، ۲۳:۵۶


خرید این کتاب را برعکس بخوانید آریا صلاحی

۰ نظر ۰۱ شهریور ۹۷ ، ۱۶:۰۵

این کتاب را برعکس بخوانید نمایشگاه کتاب


آدرس غرفه ی نشر مایا

در سی و یکمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران:

سالن شبستان / راهروی 23 / غرفه ی 21


این کتاب را برعکس بخوانید

مجموعه سوم غزل آریا صلاحی

۱ نظر ۱۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۰۹

این کتاب را برعکس بخوانید آریا صلاحی


«این کتاب را برعکس بخوانید»

امسال در نمایشگاه کتاب تهران،

و از «نشر مایا» پیشکش به شما بزرگواران

امیدوارم لایق نگاه شما باشد...

ارادتمند

آریا صلاحی


۱ نظر ۰۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۱۸



مجموعه غزل

«این کتاب را برعکس بخوانید» آریا صلاحی

بزودی از نشر مایا...



۰ نظر ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۱۸

پاسخ به سرقت ادبی حمید هیراد

(کسی از ما اجازه ای نگرفته است). 

 

جناب آقای حمید هیراد، هر بار خواستم با کلامی مختصر قائله را ختم کنم؛ عاملی بازدار شد. یک بار «شنودگان شما، با ابراز لطف هایی که به شما داشته» و ناسزایی که به ما روا داشته اند، یک بار مردمان کنارتان، از خانم شجاعی مورد تأییدتان گرفته، تا آقایان نقی زاده، و ناصری ای که انکار شد، با تماس های تلفنی، ادعّا و پست های خنده دار، و یک بار، خود شما با کنایه های خنده دار تر و عوام فریب... .  


بی مقدمه، این بار، رک و راست، روی سخنم مستقیماً با شماست: 

من، آریا صلاحی، نیز به عنوان عضو کوچکی از همین جامعه ی هنری که از آن حرف می زنید، با تضمین و استقبال هیچ مشکلی نداشته و ندارم؛ آن را انکار نکرده، و تکرار می کنم: خود بارها از آن در نوشته هایم بهره برده ام. اگر گفته ام (ازین پس من به هر احساس لاکردار مشکوکم / «که عشق آسان نمود اوّل، ولی افتاد مشکل ها» ) هیچ نیازی به ذکر نام «حافظ» نبوده است؛ و اگر هرجا گفته ام «من شعله ی کبریت را حس کرده بودم / آن شب که عکس یادگاری می گرفتیم» تا توانسته ام نام احسان افشاری عزیز را آورده ام. اگر احسان به جای تشویق، یک بار، حتّی گوشه ای نارضایتی نشان می داد، مطمئن باشید، بی هیچ بهانه ای عذرخواهی می کردم. 


تا آنجا که سطح اطلاعات هرچند ضعیف من یاری می دهد، تضمین متعلّق به دنیای شعر بود، و نه موسیقی. شاید اگر شاعری شعری سروده بود و بیتی از من به میان آورده بود، (که آورده اند) و حتّی نه از گیومه ای خبری بود و نه اشاره ای (که متاسفانه اتّفاق افتاده است)، واکنش ها چنین نبود. امّا شما شاعر نیستید. شما شعری نسروده اید.


 شعر معجزه نیست، و شاعران هم مقدّس نیستند؛ امّا با کنار هم قرار دادن ابیات دیگران و تغییر یک یا دو واژه از آن ها، شعر آفریده نمی شود. باور کنید مخاطبان شما، شما را همان خواننده و با همین صدا قبول دارند. لزومی نداشت شاعر باشید؛ و اگر چنین ادعایی ندارید، دست از نوشتن کلمه ی «شاعر» در پیش و پس نامتان بردارید. 

 

شما اخیراً ادعا کرده اید که از شاعران کسب اجازه فرموده اید! و دلیل بهره گیریتان از تجربه ی شاعران معاصر؛ یادآوری ظرفیت های متفاوت شعر پارسی، معرفی متفاوت سروده ی شاعران، ارتقای صمیمیت کار، و ایجاد طیفی از نشاط اجتماعی بوده است. 

 

پس بگذار آنچه را خود می دانی، و می دانید، به شما و آن ها که برایتان این متن را گردآورده اند یادآوری کنم:

 

1. شما از هیچ کس، هیچکس، کسب اجازه نفرموده بودید، نه تا وقتی که داد ما در آمد! نه تا وقتی من از پیام نقی زاده، وکیل شرکتتان (به اذعان خانم شجاعی)، خواستم از شاعران علناً عذرخواهی کرده و نامشان را در صفحه ی رسمی تان ذکر کنند. «انفرادی» درست چند روز بعد از این تماس منتشر شد، و «حسین جنّت مکان» اولین شاعری بود که از او نامی به میان آمد. می دانید و می دانیم، اگر آن اعتراضات و تماس ها نبود، چه بسا نام این عزیز هم اکنون بجای قرار داشتن زیر پست شما، امضای بیانه ی «نه به سرقت ادبی» می بود؛ و شاعران بعد از او... .


2. با زدن نوشته ی دیگران به نام خودتان، تغییرات غیر اصولی، حذف وزن و گاهی آرایه های ادبی از آن، و انتشار آن بین میلیون ها و میلیون ها مخاطب، چطور ظرفیت های متفاوت شعر پارسی را یادآور شده اید؟

 

3. معرفی دیگر باره و متفاوت سروده ی شاعران معاصر؟؟ برادر، شما اصلاً شاعری باقی نگذاشته اید؛ «شعر دزد دیده بودم، شاعر دزد نه!» اجازه بدهید این یک مورد را من برایتان ویرایش کنم: معرفی دیگر باره و نابهنجار سروده ی شاعران معاصر به نام «حمید هیراد» با هدف یکدست کردن تمام سروده های معاصر و حذف نام های غیرضروری (صاحبین اصلی اثر)

 

4. ماه ها و ماه ها، تقسیم دوستداران ادب و موسیقی به دو جبهه ی درگیر بر سر آنچه می توانست با یک عذرخواهی ساده و روشنگری اصلاً به وجود نیاید، رد و بدل شدن سیل عظیمی از فحش و ناسزا میان این دو، و تشویش اذهان عمومی، چقدر به ارتقای صمیمیت کار و نشاط اجتماعی کمک کرد؟ 

(محسن چاووشی یک بار به اشتباه شعری از «پریناز جهانگیر عصر» را به نام شهریار خواند؛ بلافاصله بار ها و بارها علناً عذرخواهی کرده و اشتباه سهوی اش را به بهترین حالتی که در توانش بود، جبران کرد). 

یک عذرخواهی از شاعرانی که عمداً (یا حتّی به قول خودتان سهواً) از حرکت شما به داد آمده اند، مگر چقدر سخت است، که با وجود اینهمه حرف از عشق و ادب و عرفان و خدا به میان آوردن، حاضر شدید تخریب کنید، تهدید کنید، انکار کنید، مظلوم نمایی کنید، امّا تن به آن ندهید؟ 

«خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد» 

و از آن نغمه که بایست نباشد، فریاد... 

 

#آریا_صلاحی 

12 فروردین 1397 خورشیدی

۰ نظر ۱۲ فروردين ۹۷ ، ۲۰:۴۴

دکلمه شعر هوایی چرکین آریا صلاحی


هوایی چرکین

شعر: آریا صلاحی

دکلمه: فراز حمیدیان


دانلود دکلمه



۱ نظر ۱۹ اسفند ۹۶ ، ۲۲:۵۰



آمدم قایق برانم، بادبان از دست رفت

دار و نا دارم به دست این و آن از دست رفت

 

آن بهارانی که سر شد با تنِ مرطوب گُل

زیر پای خشک و خونخوار خزان، از دست رفت

 

تا که جنبیدم به خود، دیدم که تنها مانده ام

فرصت عیش و طرب با دوستان، از دست رفت

 

برکه ها خشکید، جنگل مُرد، دیگر برنگرد

ای پرستوی مهاجر، آشیان از دست رفت

 

با شغالان بیابانی که می بینی بگوی:

غرّش بی حدّ آن شیر ژیان از دست رفت

 

مثل «بابا آب دادِ» کودکی ها خسته ام

بس که دیدم لای دفتر، آب و نان از دست رفت

 

شاهنامه آخرش خوش نیست آدم های گیج!

زیر پای گوسفندان، هفت خوان از دست رفت

 

من جوان بودم زمانی، جسم و جانم خام بود

پخته شد، امّا زمانی که... زمان از دست رفت

 

این دو روز آخری هم واگذار سرنوشت

با حساب عمر مفتی که، گران از دست رفت

 


#آریا_صلاحی

21/آذرماه/96



۱ نظر ۲۱ آذر ۹۶ ، ۲۱:۴۹

شعر ذلت آریا صلاحی


دنیا بجز ملال برایم نداشته ست
جز قهر و قیل و قال برایم نداشته ست

باغی که در سرم به کمالش رسیده بود
جز میوه های کال برایم نداشته ست

این شهر صحنه های پر از درد و دود و داد
جز زجر و ابتذال برایم نداشته ست

او مهره مار تخس خیابان و مارِ من
جز خیز و خط و خال برایم نداشته ست
 
دنیای آب و تاب و تب و ترس و تشنگی
جز جبر و احتمال برایم نداشته ست

بدنام لذّت مِی ناخورده ام، و شعر
جز «تا» و «لام» و «ذال» برایم نداشته ست

من را خدا برای سقوط آفریده است
وقتی که پرّ و بال برایم نداشته ست

لبریز ناله های نیازم، ولی خدا
غیر از لبانِ لال برایم نداشته ست


#آریا_صلاحی
8/ تیر/96



۶ نظر ۰۹ تیر ۹۶ ، ۱۱:۴۱

شعر لامرد آریا صلاحی


تب نبرد ندارم، چو شیر بی دم و یال

ز پای رفتنم افتاده ام به قعر خیال

لگد زدم به گذشته، به بخت مفلوکم

به عشق و عقل و خرافات و علم مشکوکم

 

قسم به تین و به زیتون، قسم به آیه ی یأس

به پادشاه گدایان بی پدر، در رأس

قسم به چشمه ی کوثر، قسم به آتش و خون

رسیده ام به ورای حماقت مجنون

 

به چین و چرک دوتا دست کارگر سوگند

به جنس چینی قاچاق از قطر سوگند

به دوستانه بریدن گلوی را از پشت

به نبض مردم بی اختیارمان در مشت

 

به ضجّه های پدر در گلوی خاموشی

به ترس واقعی مادر از فراموشی

به شیر خسته ی پیکار و مانده از غرش

به زوزه های کثیف دو گرگ بی ارتش

 

قسم به هیزی مردان کوچه بازاری

قسم به خستگی و خامی و خودآزاری

به عشوه های پر از رمز و راز دانشجو

قسم به لحظه ی پیکار چشم با ابرو

 

به تجزیه شدن از دست موریانه ی تن

به تن فروشی دینی به نام حفظ وطن

به خنده های ریا و به عشق های دروغ

به وزن و قافیه ی مرده در مزار فروغ

 

به دلقکی که همه عمر مانده در نقشِ...

به دست هیچکسی محو گشتن از نقشه

به حیف و میل شدن های حقمان در باد

به جنگلی که به دست گرازها افتاد

 

به هرچه بوده ام و هرچه بعد ازین باید

به عرشه ای که دگر ناخدا نمی پاید

رمق نمانده نفس را درون لاشه ی درد

ز دست ریش فروشان لاشی و لامرد

 

تو را به خلقت آنان که بعد ما، سوگند

تو را به جان خداوند قصه ها سوگند

پس از هزار و صد و شصت و هفت قرن آزار

مرا به حال خودم در جهان خود بگذار...

 


#آریا_صلاحی

#لامرد



۰ نظر ۲۵ خرداد ۹۶ ، ۰۰:۲۴

بهار آریا صلاحی


بهار

شعر: آریا صلاحی

دکلمه: محدثه شیرین


دانلود

۰ نظر ۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۹:۰۵




هرکس و ناکس به قلم دست بُرد
وای به روزی که بگندد قلم...


آریا صلاحی



۱ نظر ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۲۰


ای ماهی آزاد دریایی

من شاعری از آن ورِ دشتم

حالا پس از سی قرن بی شعری

با حرف های تلخ برگشتم

 

می دیدمت یک عمر از ساحل

چشمت به ماه و غرق در آبی

آن اشک های حل شده در آب

یعنی که امشب هم نمی خوابی

 

دور و بَرت از گوشماهی پُر

گوشی برای حرف ماهی نیست

یعنی برای زندگی کردن

جز کوسه بودن، هیچ راهی نیست

 

باور نکن دستانِ یاری را

این کِرم های رخنه در قلّاب

تا یک قدم نزدیک تر باشی

می گیردَت از آب و تاب و خواب

 

من می شناسم این حوالی را

دریا برای تو خطر دارد

شرحش دهم سر درد می گیری

عشق این طرف ها دردسر دارد

 

کِی ماهتابَت می شود ماهی؟

چون یار شد با کوسه ای دیگر

باور نکن از عشق می گویند

لب های خیس از بوسه ای دیگر

 

یک تُنگِ تَنگ شیشه ای تا مرگ

باید از این بیهودگی در رفت

جای توی مهجور و عاشق نیست

دریای آلوده به تور و نفت

 

آرام باش آرام و بی حرکت

مغرور شو، مغرور امّا خوب

تا می شود دوری کن از تَن ها

این تُنگ های فاسد و معیوب

 

حالا پس از این هرکه پیش آمد

باید به رویش چشم ها را بست

این طعمه زیر تور خوابیده

پشت سر هر مزد، منّت هست....




#آریا_صلاحی

28/12/95

 

 

 

 

۱ نظر ۰۶ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۳۳