یک عنکبوت مُرده

وبلاگ شخصی آریا صلاحی

یک عنکبوت مُرده

وبلاگ شخصی آریا صلاحی

یک عنکبوت مُرده

حاصل تنهائی ام از جمع ها بیرون شده
عنکبوتی مُرده ام در تار خود مدفون شده
دل به چوپان بسته و خون خودم را خورده ام
آبروی گرگ های گله ام را برده ام
____________________

www.aria-salahi.ir
instagram/aria.salahi





پیام های کوتاه
  • ۳۰ خرداد ۹۴ , ۱۰:۳۸
    نذر
  • ۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۴۹
    گاو
  • ۲۰ فروردين ۹۴ , ۲۰:۱۶
    هلن
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها
پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ب.ظ

بهشت شیطان

 



بهشت شیطان



 

   اصلاً شبیه خودم نیستم.

اصلاً من چه شکلی بودم؟

چرا هیچ چیز یادم نمی آید؟ چند سال گذشته است؟

تمام آنچه که به یاد می آورم آخرین قدم زدنم زیر سایه ی درختان است. آخرین گازی که به سیب زدم.  چهره ی دوستانم را به یاد ندارم. تو را به یاد نمی آورم. تنها سایه ای روشن از خاطراتی دور...

 

    گاهی با خودم می گویم بعد از این همه سال، چه چیزی نصیبم شد؟ چه چیزی را به تو ثابت کردم؟

تویی که دیگر حتّی به دیدنم نمی آیی. دیگر حتّی با من حرف نمیزنی. حرف نمیزنی تا لااقل ببینم چه احساسی داری. تا ببینم به هدفم رسیده ام یا نه. اینقدر بی تفاوت نباش. لااقل بگذار بدانم پشیمان شده ای یا نه؟ لااقل بگذار بدانم که کارهایم را می بینی یا نه؟ آنقدر مرا ازخودت دور کرده ای که دیگر صدایت را هم نمی شنوم. اصلاً چه فایده؟ این حرف ها بیهوده است.

 

   راستش را بخواهی اعتراف میکنم من کلافه شده ام. حوصله ام سر رفته. احساس میکنم به اندازه ی کافی برتری ام را ثابت کرده ام، مگر نه؟

    تو چرا اعتراف نمی کنی؟ اعتراف کن و بگو اشتباه کردی. اسباب بازی هایت را ببین. همین ها که عاشقشان بودی؛ برایم نابود کردنشان مثل آب خوردن بود. دیگر آنقدرآسان فریبم را می خورند که هیچ لذّتی برایم ندارد.

   من بیشتر میخواهم! بازی کردن با این ها حسّ خوبی ندارد. خودت که می دانی؛ مثل این است که بخواهی با یک پسر بچّه بدون سلاح نبرد کنی. به تو گفته بودم ما قوی تریم. ما لایق تریم.  تو باورنکردی. حالا که می بینی عزیزانت مرا می پرستند دیگر چرا تسلیم نمی شوی؟

 

    یا رقیبی قدرتمند تر بیاور یا اعتراف کن که شرط را باخته ای... .

   من مقام قبلی ام را می خواهم. چهره ی قبلی ام را. بهشتم را. بعد از این همه سال بیا دست از این لجبازی کودکانه بر داریم. همینجا همه چیز را تمام می کنیم. من هم همه ی آنچه را که به سرم آوردی از یاد می برم. همان طور که اکنون دیگر  بال هایم را به یاد نمی آورم.

   کافیست اعتراف کنی که «ابلیس» همه ی آنچه به آن ها دل بسته بودم را به بندگی گرفت. اعتراف کن تا بار دیگر، برای همیشه بنده ات باشم... .

 



بهشت شیطان

آریا. ا. صلاحی

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">