یک عنکبوت مُرده

وبلاگ شخصی آریا صلاحی

یک عنکبوت مُرده

وبلاگ شخصی آریا صلاحی

یک عنکبوت مُرده

حاصل تنهائی ام از جمع ها بیرون شده
عنکبوتی مُرده ام در تار خود مدفون شده
دل به چوپان بسته و خون خودم را خورده ام
آبروی گرگ های گله ام را برده ام
____________________

www.aria-salahi.ir
instagram/aria.salahi





پیام های کوتاه
  • ۳۰ خرداد ۹۴ , ۱۰:۳۸
    نذر
  • ۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۴۹
    گاو
  • ۲۰ فروردين ۹۴ , ۲۰:۱۶
    هلن
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها
يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۱۹ ب.ظ

...




روزهای تاریکی را پشت سر می گذارم...

دروناً، و نه تحت شرایط محیط


هر روز در این امید که شاید فردا روزی جز این باشد

امّا هر فردا، چیزی امروز تر از این


شعر، رمان، داستان، ترانه،

و هر فعالیتی مفید و غیر مفید دیگری که داشته ام،

ناخواسته، و به همین دلیل مطلقاً تعطیل شده اند.




25 بهمن 94





۹۴/۱۱/۲۵

نظرات  (۹)

Whaaaaaaaaaat?!?!!!!!??!?
عاغا حیفه!!!!! نکن پسر این همه استعدادو تو خودت حبس کنی منفجر میشی که!
یه مدت عقب نشینی کن ولی واسه سر پا شدن نه واسه مطلقا تعطیل شدن

کاملا با کامی موافقم. واقعا حیفه
دوست ندارم شعاری حرف بزنم ولی یه تغییری در مسیرت ایجاد کن

منم خیلی وقته حال و روز تورو دارم
روز به روز اوضاع خراب تر میشه تا زمانی که به هر وسیله ای یه تغییر بزرگ ایجاد بشه

من که خودم نتونستم مسیرم رو عوض کنم
نه توانش رو دارم نه حس و حالش رو
کسی هم نیست که از شرایطم اگاه باشه و بهم کمک کنه تا اوضاع رو عوض کنم

ولی خب تو سعی خودت رو بکن
اگر کسی اطرافت هست که تورو واقعا میفهمه ازش کمک بخواه شاید بتونه کمک  کنه تا زندگیت زودتر رنگ بگیره
من قصد جسارت ندارم اما بی ستاره اروم باش لدفا!
زندگی اریا رنگ بگیره؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟ زندگی این بشر ما فوق رنگه الان! 
چند سالته پسر؟۲۳! میدونی چندصدنفر ارزوشونه تو ۲۳۰ سالگی هم که شده بتونن مثل تو بنویسن؟
یه دوستی دارم خطاته
بش میگفتم عاغا من بدم میاد از این بساطا حوصله شو ندارم خیلی یکنواخت و مسخره اس 
گف منم حالا همچین عاشق خطاطی نیستم 
جا خوردم!گفتم پ چرا داری وقت میذاری براش؟
گفت چون استعدادشو دارم و توش رشد کردم و موفقم
حرفش عجیب تو گوشم موند 
تو که دیگه قشنگ معلومه عاشق نوشتنی این همه هم که اومدی بالا!
ببین اریا من نمیدونم چه اتفاقی برات افتاده 
در حقیقت نمیدونم کدوم بمب درونیت فعال شده و ترکیده 
اما این حال بد درونی برا همه هست زیاد بلد نیسم حرفای درس درمون بزنم اما یه چیزو خوب میدونم اینکه قهرمانا اجازه دارن خسته بشن حتی اجازه دارن برن تو کلبه قدیمی و مدت ها تنها باشن حتی اجازه دارن برن لب ارتفاع بشینن پاهاشونو اویزون کنن و از طلوع تا غروب خورشید بدون حرکت و حرفی زل بزنن به اسمون قهرمانا حق دارن گریه کنن داد بزن حتی حق دارن یه جاهایی خراب کنن اونا اجازه دارن خسته بشن اما اخرش بلند میشن اما همه چیزو درست میکنن اما محکم تر از قبل ادامه میدن 
تو چه بخوای چه نخوای الان قهرمان زندگی یه سری ادمی 
من به هر کی ادبیات حالیش بوده معرفی کردمت کففففففففف کرده! پسر بیست و سه سالشه و انقدر موفق
اصلا اشکالی نداره اصلا هم الان تریپ غم برنمیدارم که هعی داد بیداد امیدوارم حالت خوب شه و خیلی بده و فلان و اینا ! بعضی چیزا تو زندگی همه هست حال بد طبیعیه چه عیبی داره ادم یه مدت تو خودش باشه

اگه احساس میکنی ننوشتن حالتو خوب میکنه ننویس 
حتی در عین حال که خواست خودم نیست اگه احساس میکنی اتش بس بین خودت و خودت ننوشتنه تا اخر عمرت ننویس

من هنوزم نمیدونم کدوم بمب درونیت ترکیده اما میدونم که تو از پسش بر میای یادت نره تو خیلی وقته تو لیسته قهرمانایی
در کنار همه اینا اگه شرایط _محیطی،روحی_ بهت اجازه نوشتن نمیده استراحت کن خستگیتو در کن تا هر وقت دلت خواست اما جا نزن اریا !حالتو بهتر کن بعدشم ادامه بده
واقعا خودت حس نمیکنی اگه تا اخر واژه هاتو تو مخت حبس کنی منفجر میشی؟
بازم میگم نمیدونم چی شدی ولی با خودت و استعدادت لج نکن 
هر وقت سرپا شدی _که یقین دارم سرپا میشی_ ادامه بده

ما در هر حال از اشنایی شما عجیب خرسندیم بسی فیض بردیم از محضرتون در خاطرمان زنده و خوش رنگ باقی می مانید 
از این حرفای روزای خوبی رو برات ارزو میکنم واینا 
موفقیت و شادیتو 
یا علی:)
با نهایت احترام به شما kami

یه بار دیگه متن  نوشته شده توسط من 
و بعدش متن نوشته شده توسط خودت رو بخون
و کمی بهشون فکر کن
فکر کنم شما با این هیجانی که شما در نوشتن به خرج دادید بیشتر نیاز به آرامش دارید

تمام نوشته هات بدون اینکه خودت بدونی تاییدی بود بر حرف های من
با این تفاوت که ، شعاری فکر کردی و  شعری  نوشتی !

آدم بعضی وقت ها خسته میشه
خاکستری میشه
حتی اگر در اوج باشه ...
بعضی وقت ها تکراری میشی برای خودت

این جور مواقع نیاز به تغییر هست
نیاز به رنگ های جدید هست که با رنگ های تکراری قبلی ترکیب بشن و رنگ های جدید بسازن







اهل مجادله نیستم بانو:) هیجان هیچ دخلی به ارامش نداره ها:) اون اروم باش هم منظور تعلل بفرمایید بود 
خوندم هم مال خودم هم مال شما رو 
انصافا کجاش شبیه هم بود؟! بشین و بفرما و اون یکیش هر سه تا دارن به فردی فرمان نشستن میدن اما این کجا و اون کجا!
من قصدم این بود که مسعله رو عادی و قابل حل نشون بدم  (که قطعا اینم مثل همه درگیری های درون قابل حله)و یه جوری به اریا بگم میتونه هر وقت حالش خوب شد دوباره ادامه بده اصلا دلیلی نداره موفقیت هاشو نبینه و از استعدادش دور بشه من اگه با شیش تا کلمه بازی کردم نه با عرف جورم که شعار بدم نه شاعری بلدم که شعر بگم:)
هدفم کاملا مشخص بود فقط و فقط میخواستم یه لحظه بهش یاداوری کنم چه قدر موفقه و زندگیش همین الان هم ارزوی خیلیاس میخواسم بگم دلیلی نداره مطلقا تعطیل کنه
در هر حال امیدوارم خودش متوجه شعر شعار یا هر چیز دیگه ای که گفتم شده باشه :)
+مرسی از وقتی که گذاشتید بانو

من هم اهل مجادله نیستم و صحبت هام چه با شما و چه با آریا دوستانه بود و هست
ولی خب گویا شما  در ابتدای دوارن جوانی یا اواخر نوجوانی ماندید و علاقه دارید مسائل رو با شور خاصی دنبال کنید
روی سخن من با آریا بود و خودش متوجه شد من چی میگم
نیاری نیست شما مسعله یا مساله رو عادی نشون بدید و حرف های من رو تفسیر کنید

وقتی پخته تر شدید و پا به دایره ی زندگی گذاشتید
میبینید که زندگی بالا و پائین بسیار داره و فقط مدرسه و دیکته و مشق شب نیست
و گاهی اوقات زندگی به معنای واقعی خسته کننده میشه
اینجور وقت ها آدم مجبور میشه داشته هاش رو کنار بگذاره و برای مدتی ، فقط برای خودش باشه
به هر حال دیگه دلیلی نمیبینم این بحث رو دنبال کنم
و در اخر باید بگم که من آقا هستم
و لزوما دلیلی نداره هرکسی به اینجور وبلاگ ها سر میزنه مثل شما خانوم باشه
موفق باشید




آریا ببخش که جو مبحث رو سنگین کردیم و به بیراهه رفتیم
من مدت ها قبل ، و قبل از اینکه خودت این مساله رو بیان کنی حس کرده بودم یه مشکلی هست
یادمه توی کامنت قبلی خودم (اگر اشتباه نکنم مهر ماه بود) بهت گفتم حس میکنم کم کار شدی و دلیلش رو ازت جویا شدم
اون موقع برای اولین بار بود که باهامون در این مورد حرف زدی و از حال و روزت بهمون گفتی
من حال این روزهای تورو خوب میفهمم
چون این حس و حال گریبان گیر منم بوده
امیدوارم این دوران برات زود گذر باشه
تو با کارهات لحظه های خوبی رو به من و همه ی مخاطب هات هدیه دادی
من با قلبم و مثل برادرت ، برات ارزوی بهترین ها رو دارم





 





:) هوم شاید حق با شماست بانو یا شایدم حق با شماست جناب
در هر حال هیچ تفاوتی نمیکنه
یاسر جان خیلی حق میفرمایند یکی از چیزایی که از ایشون یاد گرفتم "ما خامیم"بود!
ما نپخته و پا به دایره زندگی نگذاشته :)
سر صدا واسه تبل هاست
در هر حال نگاه ادما به زندگی متفاوته یکی هم مثل بنده خام و بی تجربه از آب در میاد شما به بزرگی خودتون ببخشید:)

++مدیر وبلاگ شرمنده شدم از این حرفا ارامش وبلاگتون اگه خدشه دار شد شوما عذر منو پذیرا باوشید 


شادی همتونو:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">