سه شنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۴۴ ب.ظ
خون آشام
من، هیولای عجیبی بودم
که بجز بغض، نمی بلعیدم
آخ را گفتی و من تا آخر...
همه ی فاجعه را فهمیدم
آخ... دلداده به از ما بهتر
آخ واگیر ترین «هار» شدن
دورشو، از پس دیوارِ تنم
یک قدم مانده به آوار شدن
درد من، دورترین درگیری
شک ندارم که تو هم دلگیری
فرق من با تو همین جاست که تو
چشم از این فاجعه ها می گیری
منِ بعد از تو تماشا دارد
ریشه ای در شُرفِ پوسیدن
کاش لب های تو واگیر نداشت
دردسر داشت تو را بوسیدن
برو من با تو نه خوبم نه خوشم
دست برداشته ام از سر تو
پر بزن از سر این شاخه و دست
تا نپیچند به بال و پر تو
با تو بودن که محال است ولی
بی تو هم تلخ ترین آزار است
تا کجا پشت سرت، خوار شدن
حالم از حال خودم بیزار است...
آریاصلاحی
۹۴/۰۶/۱۷