یک عنکبوت مُرده

وبلاگ شخصی آریا صلاحی

یک عنکبوت مُرده

وبلاگ شخصی آریا صلاحی

یک عنکبوت مُرده

حاصل تنهائی ام از جمع ها بیرون شده
عنکبوتی مُرده ام در تار خود مدفون شده
دل به چوپان بسته و خون خودم را خورده ام
آبروی گرگ های گله ام را برده ام
____________________

www.aria-salahi.ir
instagram/aria.salahi





پیام های کوتاه
  • ۳۰ خرداد ۹۴ , ۱۰:۳۸
    نذر
  • ۵ ارديبهشت ۹۴ , ۱۳:۴۹
    گاو
  • ۲۰ فروردين ۹۴ , ۲۰:۱۶
    هلن
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
پیوندها
چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ب.ظ

دائونی که دوچشم داشت




دائونی که دوچشم داشت...



 

      

     «دائون» ها موجودات آرامی هستند.

دو دست، دو پا، دو گوش و یک چشم، تمام چیزی است که آن ها دارند. حالا اوضاع تغییر کرده است، امّا روزگاری تمام زندگی دائون ها خلاصه می شد در به وجود آمدن، رشد کردن، به روبرو خیره شدن و سپس مُردن. آن ها درون یک چاه وسیع، امّا نه چندان عمیق متولّد شده و همان جا هم دفن می شدند.

    حدوداً دوماه طول می کشید تا یک دائون تازه متولّد، بالغ شود. پس از آن حدوداً بین چهار تا شش ماه دیگر هم زنده می ماند و طی این مدّت کوتاه همانجایی که به دنیا آمده بود می نشست و به روبرویش خیره میشد. حالا آن روبرو هرجایی ممکن بود باشد؛ دیواره ی تیره و خاکی چاه، پشت گردن دائونی که جلویش نشسته بود، یا شاید تک چشمِ دائون پیری که از آغاز توّلد روبرویش نشسته و به او خیره شده بود. برای سال ها و سال ها زندگی دائونی همین بود.

     امّا یک روز دائونی عجیب متولّد شد.

او برخلاف دیگران، دو دست، دو پا، دو گوش و دو چشم داشت! امّا این تمام تفاوتش با دیگران نبود. آن دائون از همان ابتدای تولّد با دو چشمش نه فقط روبرو، بلکه همه جای چاه را دید می زد. از این تفاوت عجیب تنها یک نفر دیگر خبر داشت؛ دائونی که دقیقاً روبرویش نشسته و از روی غریزه به او خیره شده بود.

     وقتی دائون عجیب یک ماهه شد یاد گرفت که می تواند سرش را به سمت بالا و پایین هم بچرخاند. به کف چاه که با تکّه های ریز و درشت چوب پوشیده شده بود نگاه کرد و به بالای سرش خیره شد. جایی که میشد قسمتی از آسمان را دید. و کنجکاو شد بداند آسمان چیست.

      همه ی این ها مهم بودند، امّا شاید جرقه ی بزرگترین تحوّل زمانی زده شد که او فهمید می تواند به خودش هم نگاه کند. به دست و پاهایش خیره شد. آن ها به چه دردی می خوردند؟ روزها و هفته ها سپری شد و او همچنان به خودش خیره مانده بود. امّا در آغاز ماه چهارم بالاخره اتّفاقی افتاد.

      دائونِ دوچشم روی پاهایش بلند شد و با آن ها قدم برداشت. چرا که حالا او هدفی بجز خیره شدن داشت. او در کمال حیرتِ دائون روبرویی، با دستانش مشغول برداشتن تکّه های چوب کف چاه و سر هم کردنشان شد. کاری که یک هفته بعد به پایان رسید. او یک نردبان بلند ساخته بود که سر دیگرش به بیرون چاه بزرگ منتهی میشد؛ به آسمان، چیزی که کنجکاو بود بداند چیست.

    وقتی که «دو چشم» شروع به بالا رفتن از نردبان کرد، دائون روبرویی ناچاراً سرش را کمی به سمت بالا چرخاند تا ببیند اوضاع در چه حال است. همین حرکات غیرمعمول سر او باعث شد یک نفر دیگر که از بدو تولّدش تا آن زمان به او خیره شده بود هم سر خود را به سمت مقصد نگاهش بچرخاند و بدین ترتیب دائون ها یکی پس از دیگری شروع کردند به چرخاندن سرهایشان به سمت نردبان.

      گرچه دائون دوچشم از چاه خارج شد و دیگر هرگز کسی او را ندید، امّا پس از آن برای هفته های متمادی دائون های چاه نشین به نردبانش خیره مانده بودند. هفته های پس از آن همه سعی می کردند خودشان را به نردبان برسانند، البته نه برای بالا رفتن از آن، بلکه تنها برای لمس کردنش.

      حالا زندگی دائونی مراحل بیشتری داشت؛ به وجود آمدن، خیره شدن به نردبان، حرکت کردن، لمس نردبان و مردن.

هرگز دائون دیگری از نردبان بالا نرفت. آن ها تنها به شکل اعتیاد آوری سعی بر لمس کردنش - حتّی اگر شده برای یک بار در عمرشان - داشتند. در واقع هیچ کس نمی دانست نردبان چرا ساخته شده و چه استفاده ای دارد. آن ها فقط می دانستند که نردبان با ارزش است.

      دائون ها موجودات آرامی هستند.

آن ها هنوز هم می آیند و می روند.

دیگر کسی دائون دوچشم را به یاد نمی آورد و هرگز کس دیگری به آسمان فکر نمی کند.

در زندگی درون چاه، تنها وسیله ی رسیدن به آسمان است که اهمیّت دارد، نه خود آن... .



آریا. ا. صلاحی

مجموعه داستان کوتاه دیکتاتور من


 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">